اميرعلياميرعلي، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

گل پسر مامان

ادم ها را مسخره نکنید . مسخره ها را ادم کنید😉

جمله جالب

ان روز رضا امیرعلی را محکم گرفته بود و بوسش می کرد . امیرعلی هم میخواست بخوابه و حوصله نداشت . یک دفعه رو کرد به رضا و گفت : اه مگه من بستنی ام . بعدش هم اومد پیش من و گفت :مامان  ! بابا احساس کرده من بستنی ام !!
30 بهمن 1391

بدون عنوان

 الان یک ماهی است که امیرعلی را مهد نمی گذارم و این باعث شده که نه تنها از لحاظ فکری ارامش را برام  هدیه داده . باعث شده که وقت بیشتری را به امیر علی اختصاص بدهم . امیرعلی هم کلی کلمه یادگرفته و الان دیگه جملات درست و حسابی میگه. چند روز پیش توی اشپزخانه مشغول درست کردن غذا بودم که امیرعلی لگوهاش رو اورد و گفت مامان ببین ماشین درست کردم .قشنگه ؟ گفتم آره مامان گفت: بیا باهاش بازی کن . بهش گفتم . من الان دستم بنده برو خودت بازی کن منم بیام. با یک لحن التماسی گفت : مامان اینهمه زحمت کشیدم ماشین درست کردم .دوست نداری ؟؟ قبلا تا بهش می گفتم بدو بریم سفره باز کنیم . میگفت باشه . الان میگه :دستم دنده (دستم بنده)!!!
9 بهمن 1391
1